کد مطلب:225190 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:240

بیان وقایع سال یکصد و هشتاد و نهم هجری نبوی
در این سال هارون الرشید به عزم مملكت ری سراپرده و خرگاه بیرون كشید و سبب این مسافرت را مورخین عظام چنین ارتسام داده اند كه هارون الرشید در امر تولیت مملكت خراسان با وزیر ستوده تدبیرش یحیی بن خالد برمكی مشورت كرد و خواست علی بن عیسی بن ماهان را كه از این پیش به پاره ای حالاتش اشارت رفت تولیت آن ولایت عظیم و ایالت بزرگ دهد، یحیی بن خالد تصویب نكرد و گفت برای این امر خطیر شایسته نیست، لكن هارون به اشارت یحیی عنایت نكرد و علی بن عیسی را به امارت مملكت خراسان بفرستاد چون علی بن عیسی به آن زمین اندر شد و به حكومت بنشست به ظلم و ستم برخاست، و مردمان را دچار محنت و عسرت گردانید و مالی بیرون از اندازه بستم بستد و از آن جمله هدایای كثیره ی كه هرگز مانندش دیده نشده بود از خیل و رقیق و جامه و مشك و اموال و اثقال به درگاه رشید تقدیم كرد هارون چون خبر وصول آن هدایای بی پایان را بشنید برای عرض آن در میدانی وسیع در شماسیه (به فتح شین معجمة و تشدید میم و سین مهملة) كه نام صحرائی است در اعلی بغداد و در برابر آن سرای معز الدولة بن بویه است بیامد و بر دكانی رفیع جای كرد و آن هدایا را بیاوردند و چنان كه سبقت نگارش گرفت از حضور هارون بگذرانیدند و آن اموال كه نزد صاحبانش عزیز بود در نظر هارون سخت عظیم و جلیل المقدار



[ صفحه 374]



نمود و این وقت وزیرش یحیی بن خالد از یك سوی او جای داشت.

هارون بدو گفت ای ابوعلی این علی بن عیسی همان كس هست كه تو به ما می گفتی او را امارت خراسان ندهیم و ما با تو مخالفت كردیم و بركت در مخالفت تو بود، و هارون این سخنان را مانند لاغ و مزاح می گذاشت و هم اكنون می بینی كه نتیجه رأی ما را در انتخاب او و تولیت چه بود و رأی تو استوار نبود، یحیی گفت یا امیرالمؤمنین خدا مرا فدایت فرماید اگر چند من دوست همی دارم كه در هر چه رأی دهم مقرون به صواب باشد و در مشورت خود موفق گردم معذلك دوست تر دارم كه رأی امیرالمؤمنین اعلی و فراست او اثقب، و علم او اكثر از علم من و معرفت او برتر از معرفت من باشد و این هدایای بزرگ سخت نیكو و خطیر و گرامی بودی اگر دنباله ی آن چیزی نباشد كه امیرالمؤمنین را ناپسند افتد و از خداوند مسئلت می نمایم كه امیر را پناهنده و از سوء عاقبت و نتایج وخیمه اش معفو و محفوظ بدارد.

هارون گفت این سخن از چه راه است؟ یحیی گفت چنان گمان می برم كه علی بن عیسی این چند هدایا برایش فراهم نشده است مگر اینكه با اشراف و اعیان آن سامان از در ظلم بیرون شده است و بیشتر این اموال را به ستم كردن و تعدی ورزیدن از ایشان مأخوذ داشته است و اگر امیرالمؤمنین با من فرمان دهد دو برابر این اموار را از بار تجار كرخ در همین ساعت به حضرتش حاضر می نمایم هارون گفت این كار چگونه می شود؟ گفت كسی را مقرر می داریم تا از جانب ما سبد جوهری را مساومه نماید و به ما بیاورد و بیع دیگری با بشكند و قیمتی دیگر بر آن برنهد و هفت هزار بار هزار درهم به دو عطا نمائیم پس از فروش ابا نماید و هم در این ساعت حاجب خود را بدو می فرستم تا او را امر نماید كه آن جواهر را بما بیاورد تا دیگرباره نظر نمائیم و چون بیاورد منكر شویم و به این واسطه مبلغ مذكور را سودمند شویم و بعد از آن همین معاملت را با بزرگان تجار بجای آوریم و حال این كه این گونه مساومت و معاملت عاقبتش سالم تر و شرش از آن چه علی بن عیسی در این تقدیم هدایا كرده است و با صاحبان این اموال معمول داشته است مستورتر است پس در سه ساعت آن چند اموال



[ صفحه 375]



برای امیرالمؤمنین جمع می نمایم كه از قیمت این هدایا بیشتر و كوشش آن آسان تر و جبایت آن جمیل تر باشد از آن چه علی بن عیسی در سه سال فراهم كرده است.

این سخنان در گوش رشید موقر گردید و در خاطر بسپرد و از نام بردن علی ابن عیسی و مذاكره ی افعال او لب فرو بست، در بعضی كتب نوشته اند كه چون هارون الرشید آن اموال كثیره ی خطیره را در آن میدان نگران شد به یحیی بن خالد گفت بنگر این چند اموالی است كه علی بن عیسی از خراسان تقدیم كرده است و در آن مدت مدید كه پسرت فضل حكمران خراسان بود این اموال به كجا اندر بود؟ یحیی بن خالد بدون درنگ گفت نزد صاحبانش بود و این سخن حكمت آمیز از سنگ سخت تر و از فولاد استوارتر و از نیش خنجر گزنده تر بود همانا در مدتی كه فضل بن یحیی امارت خراسان داشت با رعایا و برایا از روی عدل و نصفت رفتار می كرد و از آن چه به میل و رغبت ایشان بدو عاید می شد مقداری در هر سالی به درگاه هارون الرشید می فرستاد و هیچ كس را مظلوم و محروم و شاكی و مأیوس نمی ساخت، همانا ببایست سلاطین و فرماندهان جهان بیندیشند و هرگز از نفع عاجل از زیان آجل غافل نمانند چه بیشتر خرابی های ملك و ذهاب قدرت سلطنت و آشوب رعیت و طمع اجانب و مخالفت اهالی مملكت و معاضدت ایشان با اعدای سلاطین و نفاق اعیان دولت و ملت از همین حیثیت بوده است. بالجمله جون علی به عیسسی دست ظلم بر آورد و با اهل خراسان به ستم پرداخت و قلوب را مكدر و كینه ور ساخت و به استخفاف اشراف بپرداخت و رجال را به دست ظلم و هوان پایمال گردانید جماعتی از كبراء و وجوه خراسان و شهرهای آن سامان به رشید و خویشاوندان و دوستان و یاران خود به عرض مكاتیب درآمدند و از سوء سیرت و خبث سریرت و رداءت مذهب علی بن عیسی برنگاشتند و بنالیدند و خواستار شدند كه هارون الرشید او را از امارت خراسان معزول دارد و هر كسی را خواهد و دوست می دارد كه از كفات رجال و انصار و ابناء دولت و سرهنگانش به جای او بنشاند.

هارون چون این مكاتیب و تظلم مردم خراسان را بدید یحیی بن خالد را بخواست



[ صفحه 376]



و در كار علی بن عیسی و عزل او سخن كرد و گفت هر كسی را كه برای این سرحد می پسندی بازگوی تا به آن سامان برود و اصلاح مفاسد این فاسق را بكند و هر چه را بشكسته است درست كند یحیی بن خالد گفت یزید بن مزید در خور این كار بزرگ است لكن هارون به مشورت او عنایت نكرد و نپذیرفت.

و چنان بود كه در خدمت رشید عرض كرده بودند كه علی بن عیسی به مخالفت تو مهیا شده است لاجرم گاهی از مكه ی معظمه باز می گردید به جانب ری راه گرفت و در نهروان لشكرگاه بساخت و این وقت سیزده شب از شهر جمادی الاولی بر گذشته بود و دو پسرش عبدالله مأمون و قاسم التزام ركاب داشتند و قرار داده بودند كه قاسم بعد از مأمون ولی عهد باشد اما كار او به اختیار مأمون حوالت بود تا اگر خواهد او را به ولایت برقرار دارد و اگر نخواهد معزول گرداند.

پس از آن به جانب ری ره سپرد و چون به قرماسین رسید جماعتی از قضاة و دیگران از نزد خود حاضر ساخت و ایشان را به شهادت گرفت كه هر چه او را در آن لشكرگاه از اموال و خزاین و سلاح و كراع یعنی خیل و غیر از آن به جمله به عبدالله مأمون اختصاص دارد و هارون را در قلیل یا كثیر آن اشیاء حقی و نصیبی نیست و بعد از آن بیعت مأمون را با كسانی كه در ركاب او حضور داشتند تجدید نمود و هرثمة ابن اعین رئیس پاسبانان خود را به بغداد فرستاد و نیز فرمان داد تا در بغداد دیگرباره از مردمان بیعت با پسرانش محمد بن هارون الرشید و عبدالله و قاسم را تجدید كردند و قرار بر آن داد كه چون مأمون خلافت یابد خلع و اقرار قاسم به اختیار او باشد.

و چون هرثمة بن اعین جانب بغداد گرفت هارون روی به ری نهاد و در آن شهر نزدیك به چهار ماه اقامت كرد و این اقامت برای این بود كه به خراسان نزدیك و از احوال علی بن عیسی و آن سامان با خبر و به اصلاح آن آماده باشد پس در آن جا بزیست تا علی بن عیسی از خراسان با اموال و بضاعت و هدایا و امتعه طریفه و اشیاء بدیعه و مشك و گوهر و اوانی طلا و نقره و اسلحه و دواب بیامد و نیز فرزندان و ملازمین خدمت رشید و اهل بیت رشید و كتاب و خدام و سرهنگانش را بر حسب



[ صفحه 377]



مراتب و مقامات ایشان به تقدیم تحف شریفه خرسند گردانید رشید كار و كردار او را بر خلاف آنچه در حقش گمان می برد و دیگران درباره ی او به عرض می رسانیدند بدید و از وی خوشنود گردید و دیگر باره اش به حكومت خراسان روان داشت و چون علی ابن عیسی به مقر امارت روی نهاد هارون به مشایعت او چندی برفت و در اعظام و اعزاز او بكوشید، بعضی گفته اند كه اخذ بیعت برای مأمون و قاسم به ولایت عهد بعد از دو برادرش محمد بن هارون و عبدالله مأمون گاهی كه هرثمه را به بغداد می فرستاد روی داد و قاسم را مؤتمن لقب نهاد و این داستان روز شنبه یازده شب از شهر رجب گذشته همین سال اتفاق افتاد و حسن بن هانی این شعر را در این باب بگفت:



تبارك من ساس الامور بعلمه

و فضل هارونا علی الخلفاء



نزال بخیر ما انطوینا علی التقی

و ماساس دنیانا أبوالامناء



مقصود حسن بن هانی شاعر در این شعر از امناء سه پسر هارون محمد امین و عبدالله مأمون و قاسم مؤتمن است.